خیال تو . . .
هرشب که حباب ماه در آب ها شکسته می شود ، خیال تو مهمان من است . . .
آنوقت که موجی از طلا درپرده صبح دامن می کشد ، یاد تو درکنار من است . . .
هر غروب که کبوتران بسوی آشیان خود پرمی کشند ، خیال تو با خیال من به آسمان می روند وهرصبح که لاله ها لب برلب هم می خزند ، لب های من بیاد تو، برای بوسه می خزند . . .
بهار در ارابه ای از گل به سوی دشت پیش می رود ، ولی تنها تو بهار منی وهر روز که گل در چمن می شکفد ، تو کوکب منی که درخاطرم شکفته می شوی . . .
چشمان تو آسمان شبهای من است که با نگین اشک ، ستاره باران می کنم . . .
لب های گل گون تو غنچه ای است که درگلدان بلورین سینه ام آبیاری می کنم . . .
تو با محبت درپیکربی روح من جان دمیدی . . .
بیا گام هایت را به روی چشمانم بگذار که جایگاه توست . . .
بیا سربرسینه ام بگذار ، که خوابگاه توست ، که خوابگاه توست ، که خوابگاه توست .
هوای بهشت...